نتایج جستجو

ذهنی دوری

zehni duri ذهنی دورو = بئینی دوری : بشاش . شاداب . پر روحیه .

ذاتی قیریق

zatı qırıq آدم بد ذات . شرور . بد جنس .

دودورقا

dodurqa شل و ول . کسی که در کارش جدی نیست و همه کارهایش را با بی خیالی و بی دقتی انجام دهد .

دوبه

dübəh کسی که در هر کاری دخالت کند و خودش را متخصص آن کار بداند .

دلارچی

dolarçi سرمایه دار . پول دار . ثروت مند .

دم قارپیزی

dem qarpızi دئم قارپیزی ، دیم قارپیزی (هندوانه دیم) : در اصطلاح به فرد کچل . تاس . بی مو . خنگ و ساده لوح گفته می شود.

دبه قویماق

dəbbə qoymaq دببه قویماق ، دبّه قویماق : عیب و ایراد گذاشتن برای چیزی یا کاری .

داش دوور

daş dövər داش دؤور ، داش دووَر ، داش دُوَر : با دوام . محکم .

داواخانا نردوانی

davaxana nərdüvani دراز . قد بلند .

دانقاز

danqaz یک دنده . کسی که در مورد نظر یا کار خود پافشاری و اصرار بیشتری داشته باشد .

دامار سیز

damarsız دامارسیز = یئرآلما ، یرآلما : بی غیرت . بی تعصب .

داش دیغراتماق

daş dığırratmaq داش دیغیرراتماق ، داش دیغیرّاتماق : مانع کاری شدن . جلوگیری از انجام کار . در مسیر پیشرفت کار کسی مانع ایجاد کردن .

داغ دیبینن گلن

dağ dibinnən gələn برای کسی اطلاق می شود که زیاد با آداب و رسوم زندگی شهری آشنا نیست . بیشتر شهر نشین ها در مورد دهاتی ها این اصطلاح را بکار می برند .

داشماق

daşmaq زود عصبانی شدن . زود از کوره در رفتن .

دابان چکمک

daban çəkmək دابان چه ک مه ک ، دابان چَکمَک ، دابان چه ک مک : تحریک کردن . تشویق کردن . برای انجام کاری به جلد کسی افتادن . به راه خلاف کشاندن . تشویق و ترغیب کردن .

خلشیر

xəlşir زن بد کاره و خلافکار . زناکار . فاسد . مفعول .

خشیل لنمک

xəşillənmək خشیللنمک ، خَشیلّنمک : لوس شدن . شیوه باز بودن . دستمال کشی کردن . چاپلوسی کردن .

خای

xay خنگ . گیج . نفهم . نادان . کودن .

خوروزلانماق

xoruzlanmaq خوروز لانماق : بیهوده پرخاشگری کردن . شاخ و شانه کشیدن . مغرور بودن . باد غب غب انداختن . با همه سر جنگ و دعوا داشتن .

خاراب

xarab کسی که فساد اخلاقی دارد .

خاخول

xaxol گیج . نفهم . ساده لوح .

خیندیل

xındıl آدم چاق و کوتاه قد . خپل .

خایامال

xayamal خایا مال = دستمال کش = دستمال : چاپلوس . شیوه باز . خبرچین . زیر آب زن .

خیردالاماق

xırdalamaq نخودی خندیدن . آرام آرام خندیدن .

حوللوک باز

hüllühbaz حؤلّوک باز ، حولّوک باز : حقه باز . کلک باز . خلافکار .

حسن سوخدی درمانی

həsən soxdi dərmanı جای بی قانون . بی نظم و انضباط . محلی که بدون نوبت همه مشغول کار خویشند .

چؤرؤک

çürük چوروک : لاغر اندام . نازک بدن .

چؤره کلی

çörəkli چورکلی ، چؤرکلی ، چوره ک لی : منفعت دار . سودمند .

چیلیس

çilis خسیس . بخیل .

چی ات

çiət چی اَت : سمج . پر رو . کسی که در انجام کاری خیلی پافشاری می کند .

چوبان سل

çobansel چون همه از این خط همراه دارند چه مایه دار و چه کم بضاعت ، لذا از این اصطلاح بجای ایران سل استفاده می کنند .

چؤلمک

çülmək چول مک ، چول مه ک ، چول مَک : کسی که دهانش خیلی بزرگ و گشاد باشد .

چک گورک

çək görək چَک گؤرَک ، چه ک گوره ک : ولم کن . دست از سر من بردار . مزاحم نشو . گیر نَده .

چؤل قوشی

çöl quşi چول قوشو : کسی که کار و بارش دور از خانه و کاشانه و وطن خویش است و خیلی کم امکان سر زدن به خانواده اش را دارد .

چاققال

çaqqal چاقّال : در اصطلاح عامیانه به معنی دو بهم زن . فضول .

چای سؤزن

çay süzən چای سوزن ، چای سؤزَن : دوست . رفیق

چالاسی

çalasi دو بهم زن . فردی که عادتش دعوا و مرافه انداختن بین دو نفر است .

چئتی قولی

çeti quli آدم لاابالی . فرد بی خیال . ساده لوح .

چئت

çet چِت : بد . زشت . بی ارزش . بیهوده .

جوری

cüri ماستیر . آب زیر کاه . کسی که خیلی زرنگ است اما نمود ظاهری ندارد .

جووان ازن

cuvan əzən جوُان اَزَن : خانم بسیار با سلیقه . خانه دار . کد بانو .

جله قیرمیش

cələ qırmış جَلَ قیرمیش : زرنگ . کسی که دم به تله نمی دهد .

جانا بالا

cana bala جانابالا : اصطلاحی است که حالت تعجب و حیرت را نسبت به چیزی گرانبها و پر ارزش یا دختری خوشگل و افاده ای ادا می کنند.

جیبه قویماق

cibə qoymaq جئبه قویماق : دست کم گرفتن کسی . روی کسی حساب نکردن . اهمیت قایل نشدن به کسی .

قاشینماق

qaşınmaq دنبال دردسر و کتک کاری گشتن . وقتی کسی دنبال بهانه ای برای دعوا می گردد از این اصطلاح استفاده می کنند .

جالانماق

calanmaq سست و بی حال شدن . خماری .

جیریلماق

cırılmaq نهایت حسادت و بخل . چشم دیدن کسی را نداشتن

جازلاماق

cazlamaq دزدیدن . سرقت کردن . یواشکی چیزی را بدون اجازه کسی برداشتن .

جیغا

cığa کوتاه قد . خپل

جیزماق

cızmaq خراشیدن . اصطلاحی است که نهایت علاقه به کسی را می رساند که اغلب به صورت طنز استفاده می شود .

جیرت قوز

cırtqoz کسی که زود قهر می کند . آدم سبک و کم ارزش و پا در هوا . کسی که زود قهر می کند و زود آشتی می کند . کسی که زیاد در یک حال و هوا باقی نمی ماند .

جیبیلداق

cıbıldaq جیبیلداق = جیبریق : لخت . عریان . برهنه

تؤلکو

tülkü تولکو ، تولکی : در لغت به معنای روباه و در اصطلاح به معنی زرنگی همراه با حقه بازی و کلک بازی . چند رنگ . با هر کسی جوری رفتار کردن .

توک لی یئرآلما

tühli yeralma توحلو ، توکلی یرآلما : میوه کیوی .

توک لنمک

tüklənmək تؤکلَنمَک ، تؤکلن مک : پولدار شدن . مایه دار شدن .

تیر گئتمک

tir getmək بی حال و سست بودن . دراز کشیدن . جا گرفتن . در همه جا دراز کشیدن و خوابیدن .

توکان اولماق

tükan olmaq گیر دادن . حساسیت داشتن . پا پیچ شدن .

توسسو

tüssü توسّو = توسدو = تؤسدو قویماق : بازار گرمی کردن . طاقچه بالا گذاشتن .

تومانی توشوک

tumani tüşük تومانی تؤشؤک : ندید . بدید . ندار . فقیر .

تورکی سایا

türki saya تورکه سایا (ق) : شخص ساده دل . کسی که اهل سیاست و حقه و کلک نباشد.

تورشامیش

turşamış کسی که سن ازدواجش گذشته باشد

ترخام

tərxam تنبل . تن پرور . کاهل

تور توخویان

tor toxuyan تور توخیان : کلک باز . دام گستراننده . حقه باز . دغل باز . فریب دهنده .

تورپ سیز

turpsız آدم کم جنبه . زود رنج .

توپ آتماق

top atmaq غیبت کردن . پشت سر کسی تهمت زدن .

توخوم

toxum تخوم : آدم بد جنس . شرور . بد ذات .

تپه قره مه

təpə qərəmə تپه قَرَمه ، تپه قرمه : کسی که در یک جمعی حرفی را می زند و همه به آن اعتراض می کنند و همه اورا سرزنش می کنند.

تای باشی

tay başi زرنگ و با هوش . کسی که هم خیلی زرنگ است و هم شوخ طبع.

تاککا لاق

takkalaq تاکّا لاق : آدم یا هر وسیله ای که خیلی شل و ول است .

تئز داشماق

tez daşmaq زود قضاوت کردن . وسط حرف کسی پریدن . حاضر جوابی کردن . زود عکس العمل نشان دادن .

تاری دوه سی

tari dəvəsi بزرگ بد قواره . درشت هیکل . بد اندام .

تاخیلماق

taxılmaq گیر دادن . چسبیدن در حد افراطی . نصب کردن .

تیسماق

tısmaq ناراحت شدن . حالگیری . ضایع شدن .

پوله مک

püləmək پولَمَک ، پولمک : در لغت به معنی فوت کردن . در اصطلاح به معنی اعتیاد داشتن به مواد مخدر .

پیلولوق

piloluq برای دخترانی که هنوز به سن بلوغ نرسیده به آرایش و پیرایش خود اهمیت زیادی می دهند ، اطلاق می شود.

پولا دؤنمک

pula dönmək پولا دونمک : خجالت کشیدن . از خجالت سرخ شدن . احساس شرم و حیا کردن .

پوسته قارین

püstə qarın کسی که طمع کمی برای خوردن دارد . کسی که جیره غذایی اش کم است . قانع . قناعت پیشه .

پورتمک

pörtmək پؤرتمک : خجالت کشیدن . سرخ شدن از شرمندگی .

پوخون ییین

poxun yiyən پوخون ( یی ین ، یییَن ، یئین ) : خسیس ، چیلیس ، بخیل

پیتماق

pıtmaq از دست رها شدن . لغزیدن . سرزنش کردن . افتادن .

پاپاق

papaq گیج . تنبل . نفهم . ساده لوح .

پیتیخ

pıtıx کوتاه قد . تپل . چاق .

بیژ( بیج )

bij – bic زرنگی همراه با حقه بازی . کسی که همه چیز را می داند . زرنگی همراه با شوخ طبعی .

بئیار

beyar بِیار ، بیار : تنبل . بی خیال . بی مسئولیت .

بویوک باش

böyuk baş بؤیؤک باش : آدم حسابی . ریش سفید . مشهور . دارای مقام و منزلت .

بورنو اوولماق

burnu ovulmaq شکست خوردن . شکسته شدن غرور .

بویاقچی

boyaqçi آدم دورو . منافق . چند چهره . کسی که ظاهر و باطنش یکی نیست . حقه باز . کلک باز .

بوغاز باسماق

boğaz basmaq حق السکوت دادن . رشوه دادن . زیر میزی دادن .

بوشلاماق

boşlamaq بوراخماق = بوشلاماق : اهمیت ندادن . ول کردن . توجه نکردن .

بوروغی دونمک

buruği dönmək (بوروق وئرمک ) سر به سر گذاشتن . از انجام کار طفره رفتن . پشیمان شدن از قول و وعده داده شده . سر کار گذاشتن . جیم شدن . مخفی شدن

بوز قولاق

buz qulaq بچه حرف نشنو . کسی که هر چقدر پند و اندرز دهی باز سرش به کار خودش است .

بدّه مک

bəddəmək ( بدده مک ، بَتدمک ، بَددَمَک ) : جنسی را به مشتری گران فروختن یا چیزی را به زور به کسی فروختن . قالب کردن یک جنس به کسی . انداختن جنس توسط فروشنده .

بورجودماق – بوروشدورماق

burcudmaq – buruşdurmaq بورجودماق = بوروشدورماق : امروز و فردا کردن . از زیر کاری در رفتن . مِن مِن کردن .

بوراخماق

buraxmaq ول کردن . اهمیت ندادن . دفع باد معده .

بنی هندیل طایفاسی

bəni həndil tayfasi اصطلاحی است که به رانندگان ماشین های بزرگ و باری و کامیون و تریلر داده می شود.

بایدیرماق

baydırmaq سوتی دادن . خطا کردن . اشتباه . از دست دادن چیزی در اثر بی فکری .

بالاخانا

balaxana فکر . اندیشه . مغز . به کسی که از روی فکر و اندیشه سخن نگوید گویند.

بایدان

baydan دختری که فقط به یک نفر دل می بندد و دیگر با هیچکس دوست نمی شود.

چکیکه

çəkikə چَکیکَ :در لغت به معنی جیرجیرک و در اصطلاح به معنی  لاغر مردنی . پوست و استخوان .

باه قویماق

bah qoymaq باح قویماق : زیاد دروغ گفتن . دروغ های بزرگ گفتن . تعریف و تمجید افراطی .

باشی یللی – باشی هاوالی – بورنو یللی

başi yelli – başi havalı – burnu yelli ( یئللی ، یِِللی ، یِلّی ) مغرور . نادان . بی تجربه . آغاز جوانی .

باشی سویوق

başı soyuq بی خیال . بی مبالات . توجه نکردن به چیزی . احساس مسئولیت نداشتن .

باش یئمک – بینی یئمک

baş yemək – beyni yemək باش یمک ( یِمَک ) = بِی نی یِمَک : زیاد حرف زدن . با پرگویی حوصله کسی را بردن . مزاحمت ایجاد کردن .

باش بیلن

baş bilən باش بیلَن ( بی لن ) : ماهر . استاد . کار بلد . وارد .

باش بولاماق

baş bulamaq نامزد کردن پسر . ازدواج .

باش آپارماق

baş aparmaq خیلی عجله داشتن . با عجله زیادی کاری را انجام دادن . کلافه کردن .

بانناماق

bannamaq بانّاماق : زیاد گریه کردن . زیاد صحبت کردن . لاینقطع سخن گفتن همراه با گریه . ناخوشایند سخن گفتن . خواندن خروس

بازلیق

bazlıq علاقه داشتن . دوست داشتن . عشق چیزی را داشتن.

بامبیردچی

bambırdçi بلوف زن . دروغگو . کسی که زیاد از خود یا دیگران در حد مبالغه تعریف و تمجید کند.

بارا باسماق – بارا قویماق

bara basmaq – bara qoymaq وقتی استفاده می کنند که کسی حرفی را که نبایست می گفت ، بگوید یا کاری که نبایست انجام می داد ، بکند .

اود وئریر

od verir خیلی باحال . خیلی لذت بخش . حشری .

ایلیشماق

ilişmaq گیر کردن . پاپیچ شدن . در دام افتادن . پیچیدن .

ایماله

imalə گیر دادن . ناخنک زدن . فضولی کردن . ناز . ادا و اطوار در آوردن . اما و اگر مثال : آلمیاجان ایماله اله مه .

اوزی سوسوز

üzi susuz اؤزی سوسوز = اوزدَن گئتمیَن : بی حیا . پر رو . بی شرم . بی آبرو .

ایکی قیرانلیق – بئش قیرانلیق

iki qıranlıq – beş qıranlıqğ اصطلاحی است برای عدم درک و فهم مطلبی به کسی اطلاق می شود. موقعی که کسی چیزی را دیر متوجه می شود.

ایتیرمک

itirmək ایتیرمَک ( ایتیرمه ک ) : از بین بردن . تمام کردن . گم کردن . ناپدید کردن .

ایچی کچمک

içi keçmək ایچی کِچمَک : زیاد حظ کردن . کیف کردن . زیاد لذت بردن . نهایت ابراز علاقه و عشق .

ایچی بوش

içi boş ترسو . بی مغز . کسی که فقط های و هوی دارد و از دستش کاری ساخته نیست .

ایته له مک

itələmək ایته لمک ، ایتلمک (ایتَلَمَک) : جنسی را به مشتری گران فروختن . انداختن یک جنس به مشتری . چیزی را به زور به کسی فروختن .

ایته دونمک

itə dönmək ایته دؤنمک : عصبانی شدن . ناراحت شدن . از کوره در رفتن .

ایت میلچگی

it milçəgi سمج . دست بردار نبودن . پر رو .

ایچری آتماق

içəri atmaq ایچَری آتماق : پس ندادن چیزی . مالی را به صاحبش پس ندادن . پس ندادن امانت . بد حسابی کردن شخصی .

ایتیل

itil برو گم شو . از جلوی چشمم دور شو.

ایت قاتیقی

it qatıqı طمع بیش از حد . عدم قناعت . کسی که نسبت به همه چیز طمع دارد . طماع . بهانه گیر . گیر دادن .

ایت اوتاران

it otaran ولگرد . کسی که سرش بکار خودش نیست . بیکار .

ایپی قیریق

ipi qırıq هفت خط . بد شانس . فقیر . ندار . ساده .

ایپی بوش

ipi boş کم عقل . ساده لوح . کسی که زیاد استقلال فکری و کاری نداشته باشد .

ایبنه

ibnə زنا کار . خلافکار به جهت فساد اخلاقی . هرزه .

اوچ گورک

uç görək اوچ گؤرک ( اوش گورَک ، اوچ گوره ک ، اوچ گؤره ک ) : پا پیچ نشو . ول کن . دست بردار . گیر نده .

اؤستؤن وورما

üstün vurma اوستون وورما : بی خیال باش . ندیده بگیر . به کسی نگو . شتر دیدی ندیدی .

اؤزی یولا

üziyola اوزی یولا : حرف گوش کن . تابع . مطیع .

اؤزلؤ

üzlü اوزلو : پر رو . سمج . بی شرم و حیا . بدون رو دربایستی .

اوراخلاماق

oraxlamaq جنسی را گران فروختن با تعریف و تمجید و قسم و … . چیزی به به کسی قالب کردن .

اود قیرناسی

od qırnası شلوغ . پر تحرک . چابک .

اوت الو

otəlov زرنگ . چابک . باهوش .

انگوو

əngov پر حرف . کسی که لاینقطع سخن می گوید و به هیچ کس فرصت نمی دهد.

اوشاق باز

oşaq baz همجنس باز . بچه باز . مردی که علاقه زیادی به پسربچه ها داشته باشد .

اششک بایتالی

eşşək baytali اِشَّک بایتالی ( اشک بایتالی ) = دون کشیر = داش کلم : به درد نخور . کسی که از دستش هیچ کاری نیاید.

اسگیح ( اسکیک )

əskih – əskik پست و نالایق . به کسی گویند که با شخصیت نیست . نامرد .

ازیلمک

azilmək – əzillənmək اَزیلمَک = ازیللنمک = سیرتالماق = سیرتیلماق : لوس بازی در آوردن ، ناز کردن . ادا و اطوار در آوردن.

ارکک کشیر

erkək kəşir اِرکَک کَشیر : به درد نخور . کسی که علیرغم وراجی اش از دستش هیچ کاری نیاید . مثال : ارکک کشیر کیمین نه مورودوبسان منه ؟

اده

ədə اَده (اَدَ) : اصطلاحی است برای مورد خطاب قرار دادن کسی .

اودون قویماق

odun qoymaq اُدون قویماق : شعله ور کردن آتش جنگ و دعوا . کسی که دو طرف را برای بحث و جدل و دعوا تحریک می کند. آتش بیار معرکه .

اختا سیچانی

axta sıçanı آختا سیچیانی : فضول . مداخله گر .

احمدی به غم

əhmədi beğəm بی خیال و بی مبالات . کسی که در مورد همه چیز بی خیال باشد . کسی که عاری از هرگونه احساس مسئولیت است.

اتی آجی

ətaci بد . بد اخلاق . بی مزه . بد جنس .

اوتول بوتول

ötül bötül همه کاره و هیچکاره . همه فن حریف .

ات تؤکمک

ət tökmək اَت تؤکمَک : چندش در آوردن . کسی که طوری حرف میزند یا کاری انجام میدهد که به مذاق اطرافیان خوش نمی آید.

ابرش

əbrəş اَبرَش [الف َ ، ر َ ] ؛ خوشگل . زیبا رو . دختر خوش قیافه

آمانابت

amanabət آمانابت [ب َ ] :کسی که با یک حرف بیهوده قهر کند یا عصبانی شود . چیزی که بطور موقت و بدون پایه واساس و تکیه گاه ساخته شده باشد . ظریف و شکستنی .  

آلقیر

alqır ساده لوح و کودن . بدون فکر و اندیشه کار کردن . لاابالی . مثال : فلانی ائله بیل آلقیردی .

آلت اؤست

alt üst آلت اؤست = آلچاق اوجا : دری وری سخن گفتن . بی مورد سخن گفتن . پرت و پلا . چرت و پرت . مثال : چوخ آلت اؤست دانیشیرسان.

آلا تله که

alatələkə بی برنامه . بی هدف . بی نتیجه . بی رغبت . بی علاقه . سرسری . مثال : ائوی آلا تله که ایشلییب .

آلا بولا

ala bula مشکوک . نا آشنا . غیر معمول . شبیه نبودن . مثال : گوزومه آلا بولا گلیرسن

آفتافا گؤتورمک

aftafa götürmək خراب کردن کار . کار یا مسئولیتی را درست انجام ندادن . دستشویی رفتن مثال : ایمتاحان ورقه مه آفتافا گوتدوم.

آغیز آخماق

ağız axmaq آغیز آغماق = گوز آخماق = آغیز سویی آخماق : بی اختیار محو تماشا شدن . مجذوب چیزی شدن . علاقه زیادی داشتن .عاشق شدن . مثال : خالا قیزی سیندان اوتور آغیزی آخیر.

آغیزا باخیم

ağıza baxım استقلال فکری نداشتن . به کسی گویند که با میل و رغبت و توصیه دیگران کارهایش راانجام می دهد . ترسو . مثال : آغیزا باخیم آدام بیر ایشده قالا بیلمز.

آغیر

ağır به کسی گویند که با وقار و شخصیت باشد . مودب . با نزاکت . سنگین . کسی که در کارها تعلل کند . مثال : احمد چوخ آغیردی.

آغاشلی – اوجا بوی

ağaşlı – oca boy آغاشلی = اوجا بوی : کسی که قدش بلند باشد .قد بلند

آغ گؤز

ağ göz ترسو . محتاط

آشیرماق

aşırmaq آشیرماق = جیرماق = گنتدماق = گوپلاماق : کسی که دروغ های گنده و زیاد گوید و در دروغ گفتن مبالغه کند .  تعریف از خود. مثال : آشیرما (گوپلاما ) گوره ک.  

آسلانماق

aslanmaq قیر ساققیز الماق = گیر دادن . چسبیدن . پاپیچ شدن . دست بردار نبودن

آس میخا

as mıxa میخا آسماق = توجه نکردن . ول کردن . محل نگذاشتن . سربه سر گذاشتن . امروز و فردا کردن . اهمیت قایل نشدن

آدی بیلینمز

adi bilinməz اصطلاحی که بین عوام رایج است و موقعی استفاده می کنند که میخواهند چیزی را از کسی مخفی نگه دارند. بیشتر مواقع در خانواده ها برای مخفی نگه داشتن چیزی ، یا پنهان کاری جهت گیر ندادن بچه ها ، بین والدین یا اعضای خانواده بکار می رود. مثال : آدی بیلینمزی ور […]

آدام قوروسی

adam qurusi مانکن . پیکره‌ای از انسان برای نمایش لباس

آرواد آغا

arvad ağa اشرف . اصطلاحی طنز گونه برای صدا زدن همسر . زن