آف
آفْ <=اَف> <←اَفْ>. شکار . صید . گویند : «بَکْ اَفْقاجِقْتی». یعنی ، فرمانروا برای شکار بیرون شد. و <←اَفْجی>. (ص 76 س 14 ج1-ع 53)