كسمك
قاچ. پارچه. تكّه. ساقه و خوشههايي كه زمان خرمن با خاك مخلوط ميشوند. خاشاكِ خرمن ريخته بر خاك. هر چيز كه قيمتش مقطوع باشد. قطع. بريدن. جدا كردن. قطع كردن. حلّ و فصل كردن. شقّه كردن. تفريق کردن.